شب دیجور

این وبلاگ در حوزه شعر و ادب فارسی و روسی فعالیت می نماید و با این وجود در حوزه مسایل سیاسی و اجتماعی نیز اظهار نظر و ارائه مطلب

شب دیجور

این وبلاگ در حوزه شعر و ادب فارسی و روسی فعالیت می نماید و با این وجود در حوزه مسایل سیاسی و اجتماعی نیز اظهار نظر و ارائه مطلب

نیروهای مسلح ایران آمادگی‌های لازم را برای مقابله با تمام تهدیدا

امیر موسوی در گفتگو با باشگاه خبرنگاران:نیروهای مسلح ایران آمادگی‌های لازم را برای مقابله با تمام تهدیدات احتمالی دارند
جانشین فرمانده کل ارتش گفت: با تدابیر و فرماندهی بی‌نظیر فرماندهی کل قوا، امروز در بهترین وضعیت اقتدار نظامی به سر می‌بریم و پیش‌بینی‌ها و برنامه‌ریزی‌ها برای مقابله با تمام تهدیدات احتمالی را انجام داده‌ایم.
امیر سرتیپ "عبدالرحیم موسوی" در گفتگو با خبرنگار دفاعی - امنیتی باشگاه خبرنگاران، درباره میزان آمادگی ارتش کشورمان اظهار داشت: نیروهای مسلح کشور از جمله ارتش جمهوری اسلامی ایران موظفند که دائماً خود را در سنگر ببینند و بر این اساس آحاد نیروها اعم از پشتیبانی‌کنندگان سازندگان سلاح و تجهیزات و پژوهشگران علوم نظامی باید در اوج آمادگی باشند.

وی افزود: به لطف خدا، با تدابیر و فرماندهی بی‌نظیر فرماندهی کل قوا، امروز در بهترین وضعیت اقتدار نظامی به سر می‌بریم و پیش‌بینی‌ها و برنامه‌ریزی‌ها برای مقابله با تمام تهدیدات احتمالی را انجام داده‌ایم.

جانشین فرمانده کل ارتش از عملکرد نیروهای مختلف ارتش در سال گذشته ابراز خرسندی و خاطر نشان کرد: به لطف خدا روند پیشرفت و تقویت بنیه دفاعی و قدرت بازدارندگی را در سال جاری نیز بیش از پیش طی خواهیم کرد تا آرامش موجود در دل دوستان انقلاب اسلامی را حفظ و به ترس دشمنان کشور بیافزایم.

مجاهدت برای خدا + صوت


پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای بیاناتی از رهبر انقلاب با عنوان مجاهدت برای خدا را منتشر کرد.














مجاهدت برای خدا + صوت


پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای بیاناتی از رهبر انقلاب با عنوان مجاهدت برای خدا را منتشر کرد.














توصیه طلایی قرآن مجید به دختران جوان

خانووم؟شــماره بدم؟خانوم برسونمت؟خانوم چند لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟

اینها جملاتی بود که  هر روز دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد.تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…دردش گفتنی نبود….!!!!

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.دیوارهای اطراف ضریح توجه دخترک را به خودش جلب کرد روی یکی از آنها این آیه از قران مجید نوشته شده بود:

(یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً:اى پیامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: «پوششهاى خود را بر خود فروتر گیرند. این براى آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است، و خدا آمرزنده مهربان است.)( الأحزاب :  59)

چندین بار این آیه را زیر لب و با صدای گریان خواند و اشک از چشمانش سرازیر بود  و از خداوند برای حل مشکلش کمک می خواست تا اینکه خواب چشمانش را فرا گرفت و چند لحظه ای خوابید.ساعتی بعد دخترک با صدای خادم حرم از خواب بیدار شد (خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!)

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…

امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!دیگر خبری از متلک های شیطانی نبود .

برای اولین بار بود که این قدر احساس امنیت می کرد.با خود گفت:مگه میشه این قدر  زود دعایم مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!یک لحظه به خود آمد…دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!

تازه داشت با تمام وجود معنای آیه ای را که بر روی دیوار امامزاده نوشته بود را درک می کرد ( ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً:این براى آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است، و خدا آمرزنده مهربان است.)( الأحزاب :  59)

به راستی چه قدر چهره شهر زیبا و دیدنی می شود اگر دختران ما به این نسخه طلایی قرآن مجید گوش فرا دهند و جوانان نیز با تمام وجود آیه سوره نور را سرمشق زندگی خود قرار دهند و هر روز این آیه را در زندگی خود جاری و ساری کنند:

( قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ :به مردان با ایمان بگو:دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند، که این براى آنان پاکیزه‏تر است، زیرا خدا به آنچه مى‏کنند آگاه است.( النور :  30)

رای ما و انتخابات . . .

روزی یک سیاستمدار معروف ، درست هنگامی که از محل کارش خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد. روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و یک فرشته از او استقبال کرد. فرشته گفت: « خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست

سیاستمدار گفت: «مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم

فرشته گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید

سیاستمدار گفت: «اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم

فرشته گفت: «می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور

و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.

در آسانسور که باز شد، سیاستمدار با منظرهء جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع آنها حاضر شد وشب لذت بخشی داشتند..

به سیاستمدار آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. راس بیست و چهار ساعت، فرشته به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سیاستمدار با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت، گرچه به خوبیروز اول نبود.

بعد از پایان روز دوم، فرشته به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟

سیاستمدار گفت: «خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم.. حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم

بدون هیچ کلامی، فرشته او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سیاستمدار بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، پر از آتش و سختیهای فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند. سیاستمدار با تعجب از شیطان پرسید: «انگار آن روز من اینجا منظره دیگری دیدم؟ آن سرسبزی ها کو؟ ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟

شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز انتخابات بود...

امروز دیگر تو رای داده ای